معنی ابن بواب
لغت نامه دهخدا
ابن بواب. [اِ ن ُ ب َوْ وا] (اِخ) ابوالحسن علاءالدین علی بن هلال. خوشنویس عرب. وفات 413 یا 423 هَ.ق. و چون پدر او دربان قاضی بغداد بود او را ابن البواب و ابن الستری نیز گویند. خط ریحانی و خط محقق اختراع اوست. 64 قرآن بخط خویش نوشته و یکی از آنها را که بخط ریحانی است سلطان سلیم عثمانی بمسجد لاله لی (لعل علی) قسطنطنیه هدیه کرده و هم اکنون موجود است.
بواب
بواب. [ب َوْ وا] (ع ص، اِ) دربان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (غیاث). دربان و نگهبان. (ناظم الاطباء). دربان. ج ِ بوابان و بوابون. (از اقرب الموارد):
بلند گردون زیبدت درگه عالی
که زهره حاجب باشدش مشتری بواب.
مسعودسعد.
به سربزرگی جدان من که بودیشان
درازگوش ندیم و درازدم بواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 54).
هرکه حاجت بدرگهی دارد
لازمست احتمال بوابش.
سعدی.
اگر بواب و سرهنگان ز درگه هم برانندت
از آن بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت.
سعدی.
|| دهانه ٔ روده ٔ اثناعشر که از معده اندر وی گشاده است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). اندر آخر معده منفذی اندر روده ٔ اثناعشری گشاده است و این منفذ را بواب گویند و این بواب، از برای مری تنگ تر است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
ابن
ابن. [اَ] (ع ص، اِ) طعام خشک.
ابن. [اُ ب َ] (ع اِ) ج ِ اُبنه.
ابن. [اَ] (ع مص) متهم کردن. تهمت نهادن. || سیاه شدن خون در زخم. مردن خون.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حاجب، دربان، سرایدار، نگهبان
عربی به فارسی
دربان , دربازکن , سرایدار , فراش مدرسه , راهنمای مدرسه
فرهنگ فارسی هوشیار
دربان (صفت) دربان نگهبان در سرای.
باب الا بواب
در درها، در بند خزر دروازه ای میان ایران و ترکستان کنار دریای خزر، نخستین گامه ی رهروی در سوفیگری سر آغاز
فرهنگ فارسی آزاد
بَوّاب، دربان،
فرهنگ معین
(بَ وّ) [ع.] (ص.) دربان، نگهبان.
فرهنگ عمید
دربان، نگهبان در،
معادل ابجد
64